فهرست مطالب
افزایش صادرات چین به کشورهای در حال توسعه
هوش مصنوعی چه مزایایی برای آموزش به ارمغان می آورد؟
کنفرانس بین المللی بازار کار ریاض
تلاش های پاکستان برای نوسازی ناوگان دریایی خود
خطرتبدیل بیت کوین به دارایی ذخیره
هوش مصنوعی متاو پیمانکاران دفاعی ایالات متحده
هوش مصنوعی به اسرائیل کمک می کندغزه رابمباران کند
بهترین زمان خرید صندوق های طلا
محدودیت آمریکا برای صادرات نیمه هادی های هوش مصنوعی
سه روشی که ربات ها بر اقتصاد تأثیر می گذارند
قراردادجدیدشرکت ملی نفت امارات و اکسون موبیل
سه عاملی که منجر به فروپاشی نظم جهانی به رهبری ایالات متحده می شوند.
هال برندز
۱ آگوست ۲۰۲۵،
امپراتوری روم باستان، جهان مدیترانه را تثبیت کرد، اما در نهایت افول کرد. نظم بینالمللی به رهبری امپراتوری بریتانیا که در قرن نوزدهم شکوفا شد، نیز در طول دو جنگ جهانی قرن بیستم فروپاشید.
در دنیای آشفته امروز، به رهبری یک آمریکای غیرقابل پیشبینی، دشوار است که از خود نپرسیم که آیا نظم فعلی به پایان خود نزدیک میشود یا خیر.
از سال ۱۹۴۵، نظم به رهبری ایالات متحده صلح، رفاه و آزادی بزرگی را به ارمغان آورده است - یک موفقیت قابل توجه. با این حال، فشارها علیه آن، هم از درون خود ایالات متحده که آن را ایجاد کرده است و هم از خارج، در حال افزایش است.
یک راه برای سنجش میزان تهدید نظم، بررسی چگونگی پایان احتمالی آن است.
پروفسور برندن سیمز از دانشگاه کمبریج، مورخ، خاطرنشان میکند که نظم بینالمللی معمولاً به سه صورت به پایان میرسد: شکست در جنگ یا شکست مهلک در جلوگیری از جنگ، افول اقتصادی یا واگرایی سیاسی و اقتصادی، و فروپاشی اعتماد به هنجارها و قواعدی که زیربنای نظم هستند.
نظم به رهبری ایالات متحده تا به امروز انعطافپذیری قابل توجهی نشان داده است، اما با افزایش خطرات در هر سه حوزه توسط ایالات متحده، احتمال فروپاشی در حال افزایش است.
رهبران اخیر ایالات متحده، از جمله رئیسجمهور ترامپ، گامهای مهمی برای تقویت نظم برداشتهاند، اما سیاست فعلی ایالات متحده در واقع بحران را تشدید میکند.
نظم میتواند توسط دیگران نابود شود، میتواند به دلیل فرسودگی فرو بریزد، یا میتواند خود را نابود کند. در شرایط فعلی، نمیتوان با اطمینان گفت که هر یک از این پیامدها غیرممکن است.
خطر شکست
برای دههها، ایالات متحده به عنوان تنها ابرقدرت جهان بر جهان حکومت کرده است. اما فرض شکستناپذیری ایالات متحده، یک تصور غلط است.
بسیاری از تهدیدها - روسیه در اروپا، ایران و نیروهای مقاومت در خاورمیانه، و چین و کره شمالی در آسیا - منابع نظامی ایالات متحده را به کار میاندازند.
نیروهای نظامی که برای یک جنگ واحد طراحی شدهاند، همیشه در معرض خطر در دنیایی از تهدیدهای پیچیده هستند. بزرگترین خطر شکست در غرب اقیانوس آرام است.
در سال 2023، کندال، وزیر وقت نیروی هوایی، اظهار داشت: "اطلاعات نمیتوانست واضحتر از این باشد" و "چین در حال آماده شدن برای جنگ است و در حال آماده شدن برای جنگ علیه ایالات متحده است." وزیر دفاع هگزت نیز امسال خاطرنشان کرد: "تهدید چین واقعی و بالقوه قریبالوقوع است." چنین هشدارهایی بارها توسط مقامات دولت ایالات متحده صادر شده است.
حزب کمونیست چین در حال ایجاد ارتش و تمرین برنامههای عملیاتی لازم برای حمله به تایوان و تغییر نظم غرب اقیانوس آرام است. چین همچنین به سرعت در حال گسترش ذخایر سلاحهای هستهای خود است و قصد دارد با ایالات متحده برابری کند یا حتی از آن پیشی بگیرد.
رهبری شی جین پینگ نیز در حال تقویت ذخایر منابع خود مانند غذا و سوخت است. در حالی که وضعیت ایدهآل شی، حذف مسالمتآمیز ایالات متحده از غرب اقیانوس آرام است، واضح است که آنها برای جنگ آماده میشوند.
جنگ بین ایالات متحده و چین نه تنها ضربه ویرانگری به اقتصاد جهانی وارد میکند، بلکه خطر جدی تشدید جنگ هستهای را نیز به همراه خواهد داشت. اگر ایالات متحده شکست بخورد، نظم بینالمللی به رهبری ایالات متحده تا مغز استخوان متزلزل خواهد شد. این یک احتمال بسیار واقعی است.
همچنین این خطر وجود دارد که اتحادهای ایالات متحده در منطقه هند و اقیانوس آرام از هم بپاشد. یک ارتش آسیبدیده ایالات متحده احتمالاً برای حفظ امنیت در مناطق دیگر تلاش خواهد کرد.
دریاسالار پاپارو، فرمانده فرماندهی هند و اقیانوس آرام، هشدار میدهد که این وضعیت نمیتواند ادامه یابد. او میگوید ایالات متحده در حال حاضر با احساس فوریت متناسب با تهدید عمل نمیکند.
با این حال، برخی تحولات مثبت نیز رخ داده است. از اواخر سال ۲۰۲۳، اسرائیل با حمایت ایالات متحده، ضربات قابل توجهی به ایران و نیروهای مقاومت وارد کرده است. ایالات متحده و متحدان ناتوی آن به طور پیوسته قدرت نظامی روسیه را از طریق حمایت از اوکراین تضعیف کردهاند.
ترامپ به خاطر وادار کردن متحدان ناتو به افزایش هزینههای دفاعی خود به ۳.۵ درصد از تولید ناخالص داخلی و سرمایهگذاریهای مرتبط به ۱.۵ درصد، شایسته تقدیر است. در نتیجه، میتوانیم انتظار داشته باشیم که کشورهای دموکراتیک قابلیتهای نظامی خود را تقویت کنند.
با این حال، واقعیت همچنان این است که ایالات متحده بیش از حد در سطح جهانی گسترش یافته است و وضعیت در آسیا وخیم است. ایالات متحده هنوز با این فرض که ممکن است در جنگ جهانی سوم شکست بخورد، عمل نمیکند.
هزینههای نظامی ایالات متحده کمتر از ۳.۵ درصد از تولید ناخالص داخلی است که پایینترین سطح آن از زمان جنگ جهانی دوم است. این هزینهها میتواند سال آینده بیشتر کاهش یابد. با ادامه درگیریها در خاورمیانه، طبق گزارشها، ذخایر مهمات و سیستمهای دفاع موشکی در حال اتمام است.
با رکود صنعت کشتیسازی و پایه صنعتی شکنندهای که فاقد ظرفیت بازتولید است، جایگزینی خسارات نظامی در مراحل اولیه خصومتها دشوار خواهد بود. پاپارو میگوید: «کمبود مواد را نمیتوان با هوش مصنوعی حل کرد.» کشوری که نتواند خسارات در میدان نبرد را جایگزین کند، نمیتواند در جنگ فرسایشی پیروز شود.
حتی شی جینپینگ نیز ممکن است قدرت واقعی ارتش چین را به طور دقیق درک نکند. با این حال، با تغییر توازن نظامی در اقیانوس آرام، خطر بحرانی که میتواند نظم بینالمللی را متزلزل کند، همچنان رو به افزایش است.
فروپاشی اقتصادی
پایان نظم بینالمللی لزوماً با خشونت همراه نیست. همچنین میتواند از درون فرو بریزد، زمانی که یک قدرت هژمونیک دیگر قادر یا مایل به حفظ سیستمهای اقتصادی که باعث عملکرد نظم میشوند، نباشد. نظم امپراتوری بریتانیا زمانی فروپاشید که امور مالی آن پس از دو جنگ جهانی فروپاشید.
نظم فعلی به رهبری ایالات متحده مدتهاست که بر دو ستون اقتصادی بنا شده است. اولین ستون، قدرت اقتصادی و مالی است که از نفوذ جهانی ایالات متحده پشتیبانی میکند. ستون دوم، مکمل روابط استراتژیک است: چارچوب اقتصادی، که شامل نقش رهبری در اقتصاد بینالمللی و پیوندها از طریق تجارت و سرمایهگذاری است.
این ستون، واشنگتن و متحدانش را به هم پیوند داده و منافع مشترکی را در حفظ نظم به رهبری ایالات متحده ایجاد کرده است. هر دو ستون، مقاومت خود را ثابت کردهاند. با وجود صحبتهایی مبنی بر افول، سهم ایالات متحده از تولید ناخالص داخلی جهانی تقریباً مشابه دهه 1970 باقی مانده است.
دلار هنوز بر تجارت و امور مالی جهانی تسلط دارد و سرمایهگذاران خارجی از هژمونی دلار حمایت میکنند و کشورهایی را که کسری مالی زیادی دارند، تأمین مالی میکنند، زیرا به حفظ اتحادها و قدرت نظامی ایالات متحده کمک میکند.
و هنگامی که سیستمهای اقتصادی زیربنای این نظم منسوخ یا نامتعادل شدهاند، مورد مذاکره قرار گرفتهاند. یک نمونه، کنار گذاشتن استاندارد طلا توسط ایالات متحده در سال 1971 و حرکت آن به سمت سیستم نرخ ارز شناور فعلی است.
با این حال، این ساختار اقتصادی در حال حاضر با سه چالش مهم روبرو است: اسراف، حمایتگرایی و سیاسی شدن، که همه آنها جدیتر میشوند.
اسراف
اول، اسراف دولتی است. یک ربع قرن پیش، ایالات متحده کشوری با مازاد مالی بود. با این حال، اکنون ما کسریهای بیپایانی را تجربه میکنیم. بدهی عمومی تقریباً به ۱۰۰٪ تولید ناخالص داخلی رسیده است و انتظار میرود به زودی از سطح ۱۱۹٪ در پایان جنگ جهانی دوم فراتر رود.
اگر کاهش هزینهها و مالیاتهای تعیینشده در قانون بزرگ و زیبا که توسط دولت ترامپ به اجرا گذاشته شده، دائمی شود، بدهی میتواند تا سال ۲۰۵۰ از ۲۰۰٪ تولید ناخالص داخلی فراتر رود.
با افزایش بدهی و کسری، پرداخت بهره افزایش مییابد، هزینههای استقراض بالا میرود و رشد اقتصادی میتواند متوقف شود و هزینههای دفاعی را تحت فشار قرار دهد. ادامه اسراف دولتی میتواند در نهایت تسلط دلار را تضعیف کند، نفوذ بینالمللی ایالات متحده را تضعیف کند - به عنوان مثال، از نظر توانایی اجرای تحریمها - و سایر مشکلات اقتصادی را تشدید کند.
در حال حاضر، پرداخت بهره دولت ایالات متحده با هزینههای دفاعی برابر است.
هیچ استاندارد مشخصی برای تعیین اینکه چه زمانی بیمسئولیتی مالی آنقدر پرهزینه میشود که رهبری جهانی را تهدید میکند، وجود ندارد. اما به نظر میرسد ایالات متحده در حال آزمایش محدودیتهای خود است.
حمایتگرایی
مرحله بعد، حمایتگرایی. ایالات متحده کسی نیست که از مذاکره مجدد در مورد روابط اقتصادی طفره برود - فقط به اصطکاکهای تجاری تلخ با ژاپن در دهه ۱۹۸۰ نگاهی بیندازید. اما رویکرد تعرفهای افراطی ترامپ میتواند عواقب جدیتر و پایدارتری داشته باشد.
متحدان ایالات متحده شکایت دارند که تعرفهها افزایش هزینههای دفاعی را دشوار میکند. هر چه ایالات متحده بیشتر با متحدان خود بر سر تجارت بجنگد، انسجام و رقابت کمتری برای مقابله با سیاستهای مرکانتیلیستی چین خواهد داشت. این امر بر همه چیز، از کشتیسازی گرفته تا هوش مصنوعی، تأثیر میگذارد.
در کنفرانسی که اخیراً در توکیو شرکت کردم، بحث اصلی این بود که چین امنیت آسیا و ایالات متحده رفاه منطقهای را تهدید میکند.
یک اقتصاد بینالمللی نسبتاً باز، ایالات متحده و متحدانش را به هم پیوند داده است، اما تعرفههای بالا و یک جنگ تجاری بیپایان، این پیوند را تهدید به از هم پاشیدن میکند.
سیاسی شدن
در نهایت، مسئله سیاسی شدن وجود دارد. اقدامات ترامپ که استقلال فدرال رزرو ((FRBرا تضعیف میکند، تهدیدی برای تضعیف نقش فدرال رزرو به عنوان یک مدیر اقتصادی غیرسیاسی و تثبیتکننده اقتصاد جهانی در مواقع بحرانی است.
استفاده نادرست ترامپ از تعرفهها، همراه با مسائل مهاجرتی، کنترل مواد مخدر و حتی مشکلات حقوقی نزدیکان او، ایالات متحده را به یک اخلالگر ژئواکونومیک تبدیل کرده است.
ترامپ بیپروا رفتار میکند و قوانین اقتصاد جهانی را نادیده میگیرد. تصور اینکه بسیاری از کشورها در درازمدت از چنین ابرقدرتی حمایت کنند، دشوار است.
شکستن قوانین
اگر قوانینی که زیربنای چنین نظمی هستند، به طور مداوم نادیده گرفته شوند، آن نظم نمیتواند زنده بماند یا رشد کند. در اواخر جنگ سرد، نظمی که در اروپای شرقی برقرار شده بود، به محض اینکه مشخص شد اتحاد جماهیر شوروی دیگر سیستمهای سوسیالیستی را بر کشورهای اروپای شرقی تحمیل نمیکند، شروع به فروپاشی کرد.
نظم به رهبری ایالات متحده توسط هنجارهای اساسی مانند دسترسی به منابع مشترک، بازدارندگی از گسترش سلاحهای هستهای، حمایت از حقوق بشر و ممنوعیت تصرف سرزمینی پشتیبانی میشد.
اگرچه خود ایالات متحده گاهی اوقات به عنوان یک قدرت هژمونیک به ریاکاری متهم شده است، اما رعایت این اصول به ساختن جهانی نسبتاً متمدن و مرفه کمک کرده است. با این حال، بسیاری از کشورها، چه خوب و چه بد، اکنون آشکارا این قوانین را زیر پا میگذارند.
استانداردهای حقوق بشر نیز رو به کاهش است. رفتار چین با اویغورها نشان دهنده بازگشت ظلم و ستمی است که زمانی تصور میشد مربوط به گذشته است.
ترامپ از تصرف کانال پاناما، الحاق کانادا و حتی خرید قلمرو دانمارکی گرینلند صحبت کرده است، و حتی احتمال گسترش قلمرو ایالات متحده از طریق ابزارهای اقتصادی یا نظامی را با نادیده گرفتن اراده ساکنان آن مطرح کرده است.
رد گسترش ارضی یک اصل اساسی نظم بینالمللی است و اگر این اصل تضعیف شود، جهان میتواند به دوران گذشته هرج و مرج و خشونت بازگردد. اگر ایالات متحده این اصل را لغو کند، به نابودی نظمی که در ساختن آن نقش داشته است، کمک خواهد کرد.
لحظهای از پشیمانی آمریکایی
حتی هنری کیسینجر، که بعدها در دولت نیکسون وزیر امور خارجه شد، در اوایل دهه 1960 استدلال کرد که ایالات متحده و نظم آن به سمت فاجعه پیش میروند. پایان نظم به رهبری ایالات متحده بارها پیش بینی شده بود، اما هرگز تحقق نیافت.
بقای این نظم به دلیل انعطافپذیری قابل توجه آن و تلاشهای ایالات متحده و متحدانش برای دفاع از آن در هر بحرانی است. اما فرض اینکه چیزهای خوب برای همیشه دوام میآورند خطرناک است و ایالات متحده از عواملی که باعث فروپاشی نظمهای گذشته شدهاند، مصون نیست.
پیشبینی اینکه در چه نقطهای یک بحران به فاجعه تبدیل میشود، دشوار است. وقتی نظم به نقطه بحرانی میرسد، نمیتوان گفت که آیا این یک نقطه عطف مرگبار خواهد بود یا خیر. اما یک چیز قطعی است: وقتی آن لحظه فرا برسد، ایالات متحده عمیقاً پشیمان خواهد شد.
نظمها تکامل مییابند. این سالم است. اما پایان کامل یک نظم، چه مسالمتآمیز و چه خشونتآمیز، یک رویداد تاریخی خواهد بود.
چین به احتمال زیاد یک "جهان پساآمریکایی" را شکل خواهد داد. این کشور دیدگاهی کاملاً متضاد با جهان دارد. بسیار بعید است که جهان، یا ایالات متحده، سیستمی مشابه سبک روشنگری که از سال ۱۹۴۵ وجود داشته است، داشته باشد.
نظم فعلی میتواند بیسروصدا با یک درگیری خونین در غرب اقیانوس آرام، یک بحران طولانی مدت ناشی از ضایعات انباشته شده و حمایتگرایی، یا یک فروپاشی مداوم در قوانین، به پایان برسد. یا سرنوشت نظم به رهبری ایالات متحده میتواند روزی در تلاقی این سه عامل خطرناک از بین برود.
تاریخ نشان میدهد که بیش از یک راه برای فروپاشی یک نظم وجود دارد. به نظر میرسد ایالات متحده امروز همه آنها را به طور همزمان آشکار میکند.
(هال برندز ستوننویس بلومبرگ اوپینیون است. او استاد دانشکده مطالعات پیشرفته بینالمللی جانز هاپکینز و عضو ارشد موسسه امریکن انترپرایز (AEI )است. او نویسنده مشترک کتاب «منطقه خطر: درگیری قریبالوقوع با چین» است)